Sunday, November 30, 2003

● نوشته هات همشون یاد آور یک خاطره اند .
خاطرات مشترک - مسافرتهایی در کنار هم.
-شعر نخورده مست : اون شب کذایی در کیش و خوندن این شعر از پشت تلفن توسط پیامبر برای تسلی دل من !
و آبرویم را نریزی ای دل....
-فیلم Leon را اصفهان تو هتل دیدیم و بیدار شدن یکی از افسانه های شخصی من !!
_ وآناتما و بارون و جاده توی جنگل و ماه .
و...


........................................................................................

Thursday, November 27, 2003

Empty from Anathema in memorial of our moments. ;)



Empty vessel under the sun wipe the dust
from my face another morning black Sunday
coming down again empty vessel empty veins
empty bottle wish for rain that pain again
wash the blood off my face the pulse from
my brain and I feel that pain again

I'm looking over my shoulder 'cos millions
will whisper I'm killing myself again maybe
I'm dying faster but nothing ever last I
remember a night from my past when I was
stabbed in the back and its all coming
back and I feel that pain again

I abhor you I condemn you 'cos this pain
will never end you got away without a
scratch and now you're walking on a lucky
path I have to laugh but you'd better watch your back

there's pathetic opposition they're the
cause of my condition ill be coming back
for them I've a solution for this sad
situation nothing left but to kill myself
again because I'm so empty






........................................................................................

Wednesday, November 26, 2003

● بقیه سایه روشنیا زندن؟

من باید تا 4 دسامبر یه ا سی 1500 کلمه ای راجب سایت آمازون و تاثیرش روی اینترنت فاینانس تحویل بدم، ممکنه تا اون موقع پیدام نشه، فعلا


........................................................................................

Sunday, November 23, 2003

● راستی آهنگ Shape of my heart که مال فیلم Leon رو اگه نشنیدین از اینجا میتونین بگیرین. واقعا که یکی از بهترین آهنگاییه که تا حالا شنیدم و البته فیلمشم که یکی از بهترین هاست.

He deals the cards as a meditation
And those he plays never suspect
He doesn't play for the money he wins
He doesn't play for the respect
He deals the cards to find the answer
The sacred geometry of chance
The hidden law of probable outcome
The numbers lead a dance

I know that the spades are the swords of a soldier
I know that the clubs are weapons of war
I know that diamonds mean money for this art
But that's not the shape of my heart

He may play the jack of diamonds
He may lay the queen of spades
He may conceal a king in his hand
While the memory of it fades

I know that the spades are the swords of a soldier
I know that the clubs are weapons of war
I know that diamonds mean money for this art
But that's not the shape of my heart
That's not the shape, the shape of my heart

And if I told you that I loved you
You'd maybe think there's something wrong
I'm not a man of too many faces
The mask I wear is one
Those who speak know nothing
And find out to their cost
Like those who curse their luck in too many places
And those who smile are lost

I know that the spades are the swords of a soldier
I know that the clubs are weapons of war
I know that diamonds mean money for this art
But that's not the shape of my heart
That's not the shape of my heart



● یه بار یه دوست ازم پرسید: فکر میکنی اونی که چتر رو اختراع کرد عاشق بوده؟ منم گفتم حتما نه
ولی حالا نظرم یه کم تعدیل شده،حالا میگم بستگی به این داره که کجا زندگی می کرده.
اینجا 48 ساعته داره مثل سیل بارون میاد و هنوزم ادامه داره.




........................................................................................

Friday, November 21, 2003


کدو قلقله زن
تو ندیدی پیرزن
والا ندیدم
بلا دیدم
یه قلم بده بذار برم
...




● امروز رفته بودم تظاهرات ضد بوش تو لندن، اینم عکساشه، امیدوارم بتونین ببینینش، چون اونجاکه عکسارو گذاشتم یه کم بازی در آورده.
















........................................................................................

Wednesday, November 19, 2003

........................................................................................

Monday, November 17, 2003

● لحظهء ديدار نزديکست
باز من ديوانه ام.مستم.
باز ميلرزد دلم دستم.
بازگوئی در جهان ديگری هستم.
های نخراشی به غفلت گونه ام را.تيغ!
های نپريشی صفای زلفکم را دست!
و آبرويم را نريزی دل!
ای نخورده مست
لحظه ديدار نزديکست.

قدر 1424 هجری قمری


........................................................................................

Sunday, November 16, 2003

● ...

من از گناهکاری خویش اندوهناک نیستم.
اندوه من از پشیمانی پدرم آدم، تنهایی مادرم حوا... و شیرینی خوشه های گندم است!

21 رمضان


........................................................................................

Thursday, November 13, 2003

● من دارم رو کامنت اینجا کار میکنم، یه کم طول داره تا درست بشه


● چند شبه دارم به يه زندگی ايده آل فکر ميکنم، چهار تايی، تو يه کشور خارجی چند سالی با هم زندگی می کرديم و درس می خونديم، می دونی اگه امکانش بود چی ميشد.
فکرشم کلی آدمو شارژ ميکنه




● پریروز با دوستان رفتیم سینما، آخرین سه گانه ماتریس، بهتر از دومی بود ولی نه به خوبی اولی، راس میگن که دیدن فیلم تو سینما یه چیز دیگسا، بعد هم دو سه ساعتی مغازه ها رو دید زدیم، خانومای محترمه ناراحت نشن ولی این عادت مثل اینکه ملیت نمیشناسه، ویندو شاپینگ رو میگما، به هر حال بعدم رفتیم برا اینکه یه چیزی بخوریم، دوستان مشغول خوردن بودن و من هم در حال توضیح اینکه روزه چیه و من چرا نمیتونم چیزی بخورم، جالبه، اینجا وقتی بحث اعتقاد میاد وسط، مهم نیس به چی همین که بفهمن به چیزی اعتقاد داری و به خاطرش یه کارایی میکنی و از یه کارایی صرف نظر میکنی، با یه جور احترام خاص بهت نیگا میکنن، بحث و صحبت انقدر طول کشید که به کوری چشم آمریکای جهان خوار با قهوه مک دونالد افطار کردم ( تکبیر)
فعلا




........................................................................................

Tuesday, November 11, 2003

● یادگار دوست شهرام رو خیلی وقت بود که گوش نداده بودم، فکر میکنم از اولین کارای شهرام بود که شنیدم اونم چون از طرف یه دوست بود گوش کردم والا تا قبل اون اصلا طرف این چیزا پیدام هم نمیشد، حالا که دارم گوش میدم اونم بعد از مدتها خیلی داره میچسبه.

یه چیز دیگه هم اینکه این هفته دانشگام تعطیله و به اصطلاح reading week منم فردا با بچه های کلاسمون دارم میرم الوا تی، زبون روزه به خیر بگذره، می خوایم بریم سینما و بعد هم این ور اون ور، تا ببینم چی میشه،

راستی هوای ناتاناییل رو هم داشته باشین من نیستما، تنهایی غریبی میکنه



........................................................................................

Sunday, November 09, 2003



خیلی بده که آدم دلش یوهو واسه بهترین دوستاش تنگ بشه که بغضش بگیره و بدتر از اون جایی باشه که نتونه یه دل سیر گریه کنه، بازم دارم بارون امید گوش میدم، خاطراتی که باهاش دارم از خودش خیلی بهتره.




........................................................................................

Wednesday, November 05, 2003

........................................................................................

Monday, November 03, 2003

........................................................................................

Sunday, November 02, 2003

● حالا دیگه فقط آناتما تو مخم نمی کوبه، تازگیا اوهام هم گوش میدم، با اینکه تا آناتما راه درازی داره ولی بازم بد نیست،
حالا دیگه شبا قبل خواب خاطرات گذشتمون رو مثل ذکر زمزمه میکنم، شب اردوگاه منظریه چهار تایی و دختر حوا که با هم تهران رو تماشا میکردیم، همون شبی که زندگی دیوونه من داشت وارد یه مرحله تازه میشد، شب محلات، شبهای اصفهان، شبهای گلندوئک و هزارتا خاطره ریز و درشت دیگه،
حالا دیگه دارم به خاطره های بدون شما هم که یه ماهه شروع شده فکر میکنم و خاطره های شما بدون من،
حالا دارم به پیامبری فکر میکنم که همه رسالتش زندگی بخشیدن شده و بسم الله هر سورش امید، به بارونی که دیگه طاقتش داره کمتر و کمتر میشه و همه فکر و ذکرش رفتن، به دیوونه ای که دیگه حکایت دیوونگیش رو خیلیای دیگه هم شنیدن، به نخورده مستی که به یکی از بزرگترین آرزوهاش چند شبیه رسیده و داره فکر میکنه مثل اینکه معامله خیلی بدی هم با اوستا کریمش نکرده تازشم روز به روز داره بیشتر به این میرسه که دنیا خیلی بزرگتر از اونیه که فکرشو میکرده و زندگی هم خیلی زیباتر.
... تازگیا خیلی فکر میکنم، نه؟



● و به همه اهالی مهربان سایه روشن:

تکه تکه های وجودم، کاغذ پاره هایی هستند که پر است از تکرار خودم!

دیگری؛
چیزی بر عهده ام گذاشتی که از عهده من خارج بود.
چیزی به من بخشیدی که از عهده من خارج بود.
چیزی به من گفتی که از عهده من خارج بود.
چیزی از تو پرسیدم که تو دیوانه شدی!

گفتم: نرو!
...گفتی: دستشویی بروم . گفتم: باشد برو.
گفتی: یک شاش کوچولو! گفتم زود باش!
... و تو رفتی!
من مانده ام تو آب کدام کدام چشمه را نوشیدی ...که هزار سال است می شاشی!

باران سخت می بارد، همچون آخرین گفتگوی من و تو!
هوا سخت گرفته است، همچون خداحافظی تو!
رعد و برق می زند، همچون زندگی کوتاه من و تو!

سیگار منی تو... کبریت توام من!
تو را می کشم، مرا روشن می کنی!
تو را می خرند... مرا می فروشند!
آغاز من، شروع تو و پایان تو بی من!...دیر زمانی است من رفته ام!
سیگار من؛ هوس تو را دارم. می خواهم تو را بکشم تا تمام شوی! مگر می گذارند؟... می گویند دشمن توست. بد است، زشت است!
اما من تو را دوست دارم:
تو همیشه همراه منی. ...در لحظه های تنهایی، در ازحام در رسوایی!
تو همیشه همراه منی. ...در لحظه های تنهایی، در ازحام در رسوایی!
در همه احساساتم تو هستی.
می گویند به تو عادت کرده ام. سخت در اشتباهند!
...تو تنها کسی هستی که برای من می سوزی!
گر چه... آغاز تو کمی قبل از پایان من است...!

*) از من نیست.



● به نخورده مست عزیزم!
که مدتهاست می خواهم به او بنویسم.


: نمی بینم تو را، زیرا که عینک به چشم ندارم!
نمی شنوم تو را، زیرا که سمعک به گوش ندارم!

اما دوستت دارم، چون تو را حس می کنم!



........................................................................................

Saturday, November 01, 2003

● جاي شما خالي
رفتيم شمال و در پاييز ولي هوا و طبيعت هنوز بهاري و سبز بود
نبودي و هي جاتو خالي کرديم .
ولي پيامبر بجاي تو غر غر مي کرد و از همه چيز انتقاد !
و بارون هم مثل هميشه دائما گشنه بود .
با اينکه ماه رمضان بود ولي از همه مسافرت ها بيشتر خورديم .
ار بستني و حليم و باقالي و دل و جگر تا راسته کبابي
و شيريني و ميوه و کاهو و....
شام و نهار را فراموش نکني ها .
خلاصه سفر جاده - خوردن -خوابيدن .
خيلي مسافرت خوبي بود و جايت خالي بود .
خيلي خوش گذشت و هر شبش عالي بود و هيچ کدوم down نشيديم .
اين نشان ميده که شايد مشکل از تو بوده .ه ه ه
تازه دعوا هم نکرديم و کلي هم پشت سرت حرف زديم .
شب اول رفتيم دماوند و چون خيابان را کنده بودند مجبور شديم ماشين را دور تر پارک کنيم و پياده بويم و چون کليد هم نداشتيم از ديوار رفتيم بالا که معلوم شد من دزد هم نمي شم چون دستم را بريدم .
وقتي مستقر شديم بعضي ها متوجه شدند . CG را جا گذاشته اند و دوباره اينم راه را برگشتند وتا ماشين .




........................................................................................