Saturday, April 30, 2005

● من دیگر تمام شدم، خواستم اما نشد، بیشترین تلاشم را کردم اما...
به ناتانائیل بگویید من دیگر در کاری که به من مربوط نیست دخالت نمیکنم...
... من دیگر در هیچ کاری دخالت نمیکنم.


........................................................................................

Saturday, April 16, 2005

● جای همه خالی این جمعه و جمعه پیش، چشم همرو دور دیدم و با حامد و حالا دیگه خونواده حامد زدیم بیرون. جای همه خالی، از اونایی که اون ور دنیا با دوستان جدید میرن اسکی تا اونایی که یه کم پایین تر از اون ور دنیا دارن با زیگوراتا حال میکنن. به اونای دیگه هم گفتما ولی بار اول دونفری تو مدار بودن و نیومدن و بار دوم هم دیدم کلنگ به دستن واسه همین فقط بهشون اطلاع دادم.
جمعه قبل رفته بودیم کاشان و نیاسر، جاده و بحثهای جالب همیشگی تو جاده، کره مربا با نون بربری تازه که من نخوردم، آتشکده نیاسر، آبشار نیاسر و از اون جالبتر آدمایی که اونجا بودن. بعد هم مشهد اردهال و قبر سهراب، ساده و بی آلایش مثل دفعه های قبل و دوست داشتنی، رستوران دلپذیر تو کاشان با غذاهای عالیش، تپه سیلکت و خاک و سفالهای چندهزار ساله که زیر پات ریخته بود، بعد هم سرچشمه آبی که میره تو باغ فین و یه سری دروغای شاخدار که مسئول اونجا تحویل ما داد، اتوبان کاشان قم و قم تهران و رستوران مهتاب و یه بستنی که بیشتر شبیه آب یخزده بود تا بستنی.







و دیروز یا به عبارتی این جمعه هم قزوین و بازدید از یه مزرعه کشاورزی با همون تیم هفته قبل به اضافه بابا هم که اومده بود، سبزی و خرمی و هوای عالی، شکوفه و درختای تازه جوونه زده، جوونه های گندم و جو، کلزا، عطر شکوفه، یونجه، بره تازه به دنیا اومده، گوسفند، مترسک، نشای گوجه و فلفل و بادمجون، کرم سر خرطومی، گردوهایی که باید قطع بشن و شهر قزوین، شیشلیک تو رستوران اقبالی و اتوبان تهران قزوین با کلی آهنگهای قدیمی که مدتها بود گوش نکرده بودم با یه کم بیتل و برایان آدامز و یه نمه از آهنگای شرک. عکسای زیرم یه نیگاهی بکنین بدک نیست.








........................................................................................

Wednesday, April 06, 2005


Woven, originally uploaded by Catherine Jamieson.

Mohajjabe !




........................................................................................

Friday, April 01, 2005



این جای جدیدیه که من تقریبا چند روز گذشترو توش گذروندم، به مرتب کردن شیش هزار تا عکسی که تو یه سال گذشته گرفته بودم، به سر و سامون دادن به آرشیو موسیقی هام، به مرتب کردن فیلمام، و بالاخره به سر و کله زدن با فوتوشاپ برای اینکه کار باهاشا خوب یاد بگیرم.


........................................................................................