Tuesday, August 30, 2005

● قسمتی از یک دوستانه برای یک دوست:

...من روشنفکر نيستم، ادعاي فهميدن بيشتر از مردم کوچه و بازار را هم ندارم که اگر داشتم در اين يک هفته گذشته همه را به آب پاکي دادم و رفت.
همه رادر مشاهده مردمي که براي نان شب شاید هم حوس، که میداند،زنان خود را قمار ميکنند و دختر دوازده ساله صيغه مرد هرزه چهل و چند ساله ميکنند از براي اينکه يک نان خور از خانواده چند نفري خود کم کنند در روستاهاي آستانه، و تفسير يک دخترک فلج دهاتي از زندگي که به فکر هزار روشن فکر و روشنفکر زده هم نميرسد قي کردم به ميان سفيد رود و برگشتم.
...

نخورده مست


........................................................................................

Sunday, August 28, 2005

● من مستم
من مستم و میخانه پرستم
راهم منمایید
پایم بگشایید.

نخورده مست.


........................................................................................

Monday, August 15, 2005

● تمام صبح دیروز رو صرف گپ زدن با حامد کردم. حسابی تو شرکت کار داشتم ولی خوب موبایلم رو به بهونه اینکه باطری نداره خاموش کردم و یه سر از اوشون رفتم مدرسه. با اینکه شاید هیچ حرف مهم یا خاصی بینمون رد و بدل نشد ولی به قدری برام خوب بود که فکرشو نمیکردم. همیشه اینجوریه. نمیدونم یه حسی هست که هر چند وقت یه بار میاد سراغم و باعث میشه این نیاز رو پیدا کنم که باهاش گپ بزنم. با اینکه بیشتر من شنونده هستم ولی خیلی خوبه برای انرژی گرفتن و خالی شدن.

از دوتا نامه و یه سفر نامه، فقط یه نامرو نوشتم و آیکون سفرنامه نصفم هم روی دسک تاپ کامپیوترم چشمک میزنه.
دوباره کلی دلم برا بارون تنگ شده با اینکه این روزا تقریبا هر شب اوشون بارون میاد. دلم خیلی براش تنگه.

نخورده مست


● تمام صبح دیروز رو صرف گپ زدن با حامد کردم. حسابی تو شرکت کار داشتم ولی خوب موبایلم رو به بهونه اینکه باطری نداره خاموش کردم و یه سر از اوشون رفتم مدرسه. با اینکه شاید هیچ حرف مهم یا خاصی بینمون رد و بدل نشد ولی به قدری برام خوب بود که فکرشو نمیکردم. همیشه اینجوریه. نمیدونم یه حسی هست که هر چند وقت یه بار میاد سراغم و باعث میشه این نیاز رو پیدا کنم که باهاش گپ بزنم. با اینکه بیشتر من شنونده هستم ولی خیلی خوبه برای انرژی گرفتن و خالی شدن.

از دوتا نامه و یه سفر نامه، فقط یه نامرو نوشتم و آیکون سفرنامه نصفم هم روی دسک تاپ کامپیوترم چشمک میزنه.
دوباره کلی دلم برا بارون تنگ شده با اینکه این روزا تقریبا هر شب اوشون بارون میاد. دلم خیلی براش تنگه.


........................................................................................

Wednesday, August 03, 2005

● با صدای مهیار، پیشکش پیامبر، امشب لبریز شدم،پس از مدتها، مست مست

نخورده مست


........................................................................................